پهنهی زیتونزار
همچون بادزنی
بسته میشود و میگشاید.
بر فراز زیتونزار
آسمانی فروریخته،
و بارانی تیره
از ستارهگان سرد.
بر لب رود
جگن و سایه روشن میلرزد.
هوای تیره چنبره میشود.
درختان زیتون
از فریاد
سنگین است،
و گلهیی از
پرندهگان اسیر
دُم ِ بسیار بلندشان را
در ظلمات میجنبانند.
لورکا
برگردان از احمد شاملو
0