آتش، از چهارگوشه تابستان شعله میکشد
جنگل اقاقیها مستانه سبز می شود
روحِ سبز شراب از تاکستانها میدرخشد
شقایقها بر گندم زار خون میریزند
تاریکی میرسد
و ماه بر پلِ نقره ای قدم میزند
جهان مثل نانی تازه از تنور درآمدهاست
و شب آن را میبلعد.
یان اسکاسِل
برگردان از مودب میرعلایی
1+