پرندهای
یک بار
از دستان تو دانه خورد
و بعد…
میان گندمزار
از گرسنگی
جان داد…
هومن محمدکرمی
1+
پرندهای
یک بار
از دستان تو دانه خورد
و بعد…
میان گندمزار
از گرسنگی
جان داد…
هومن محمدکرمی
دل کوه
از دریا نازک تر است
ریگی
اگر جابجا شود
دوستت دارم ها
به سنگ می خورند
بی پژواک…
هومن محمدکرمی
هر صبح
شالیزار را
برای گنجشکان جهان
می پاشم
و میانشان
سرگردان، دنبال تو می گردم
عاشق نبوده اند
آدم هایی که فکر می کنند
گنجشک ها
همه
شبیه همند
هومن محمدکرمی
چکاوک ها
هر سال
در بازگشت از سردسیر
بر درختان همیشگی
لانه می کنند
درست شبیه بوسه های من
که بعد دیدارهای دیر
لب های تو را گم نمی کنند
هومن محمدکرمی