ــ من رودهای مُرده را دیدهام
دیدهام که میگویم.
ــ رودی که مزرعه را
رودی که کلبه را فرو برده در آب
رودی که با کلبه و مزرعه فرو رفته در آب.
ــ من رودهای مُرده را دیدهام.
ــ رودی که گوسفندان را
رودی که چوپان را سیراب کرده
آسیاب را چرخانده
درختان را آبیاری کرده
و حالا سر از شکمِ نسلِ بعد گوسفندان برآورده
سر از نانِ شام برآورده
سر از درختهایی برآورده که میبینید
میوههایی که میخورید.
ــ امّا خودِ رود چه میشود؟ رود کجاست؟
درخت را میبینی
میگویی چه درختِ زیبایی
چه آوازِ دلانگیزی در دلِ شب
چه نانِ خوشطعمی
چه میوهی خوشطعمی
امّا خودِ رود چه میشود؟
رود کجاست؟
کسی رود را به یاد نمیآورد.
شماره ندارد رود
رنگ ندارد
نام ندارد رود.
من همهی رودهای مُرده را دیدهام.
دیدهام که میگویم.
ــ رود به دریا میریزد. دریا بزرگ میشود.
رود بزرگ میشود.
ــ امّا نام ندارد.
ــ رود دریا میشود.
ــ امّا نام ندارد.
ــ دریا نامِ رود است.
ــ امّا نام ندارد.
ــ نامی عمیقتر از این؟
ــ شما چه نامی دارد؟
ــ ما.
ــ رودهای مُرده را دیدهام. گُمنام.
ــ گُمنام که نه. ترسِ گمنامی میکُشد.
کنارِ پای ما
صدای رود
برگهای بزرگِ ماه را نقشِ زمین میکرد.
یانیس روتسوس
برگردان از محسن آزرم