«نَمی تنها»
امروز
باران پاییزی
نَمی دوستداشتنی
بود
میبارید.
میبارید.
میبارید.
و نقاشی میکرد
خانهی
روح مرا
غمگین.
امروز
باران پاییزی
پیرها را
وادار میکرد
خیلیخیلی پیر
به نظر برسند.
ریچارد براتیگان
برگردان از علیرضا بهنام

علیرضا بهنام
علیرضا بهنام، شاعر، مترجم و روزنامه نگار متولد سال 1352 تهران است. وی دارای مدارک كاردانی كارگردانی سينما و كارشناسی مهندسی عمران میباشد، از سال 1370 به چاپ شعرهای خود پرداخته است و چندین مجموعه شعر و كتاب ترجمه ی شعر حاصل فعاليت ادبی اوست.
«آفریدن یک شعر»
پرندهای نازکنارنجی
برخورد کرد با
زیبایی بیرحم شب
و فورا
تخمی جادویی گذاشت
ریچارد براتیگان
برگردان از علیرضا بهنام
«روزگار»
من در روزگار ببرها زندگی کردهام
خون داغ را دیدهام
که میچکد
از انیابشان.
من در روزگار گلها زندگی کردهام.
لبخندها را دیدهام
که میچکد
از آرامششان.
ریچارد براتیگان
برگردان از علیرضا بهنام
«شعری برای کسی که دوستش دارم
یک سبزچشم واقعی»
دلم میخواهد
یک ببر کوچک
باشم
خوابیده
و خرخرکنان
در جنگل جادویی
موهای قهوهای تو.
ریچارد براتیگان
برگردان از علیرضا بهنام
«چیزی»
چیزی در من است
که تنها وقتی آرامش میپذیرد
که در جنگل باشد
تنها وقتی بر زمین جنگل گام میزند
و با درختان احاطه میشود.
ریچارد براتیگان
برگردان از علیرضا بهنام
«گربهها»
من عاشق گربهها هستم.
چرا عاشق گربهها هستم؟
دقیقا نمیدانم.
اما فکر کنم به همان دلیلی باشد
که عاشق غروب هستم
و طلوع
و
باریدن باران.
ریچارد براتیگان
برگردان از علیرضا بهنام
«تشییع جنازهی حشرههایم»
وقتی بچه بودم
گورستانی داشتم
که آن جا دفن میکردم
حشرات و پرندگان مرده را
زیر درخت رز
حشرات را با کیسه پلاستیک
و جعبه کبریت دفن میکردم
پرندگان را در تکههای پارچهی سرخ
دفن میکردم
خیلی غمانگیز بود
و من گریه میکردم
در حالی که
گل میریختم
در گورهای کوچکشان
با قاشق
بودلر میآمد
همراهیام میکرد
در تشییع حشراتم
و دعاهای کوچکی میخواند
به اندازهی
پرندگان مرده.
ریچارد براتیگان
برگردان از علیرضا بهنام
«بچهی عشاق»
من
رنگینکمانی
مست
بودم
او
ماهی
هراسان
بود
ما
یک بچه
داشتیم
او بزرگ شد
تا بشود
یک شب
برفی بهاری
ریچارد براتیگان
برگردان از علیرضا بهنام
«تابلوی سبز نئونی که شادمان است»
بهار
عالی است
(فقط)
شاید
یا حتا
دوبار شاید
شبیه تابلوی سبز نئونی
که
شادمان است
چون که
میداند تا ابد
به خاموش و روشن شدن
ادامه خواهد داد
تا ابد.
ریچارد براتیگان
برگردان از علیرضا بهنام
«در روز مرغان سقا»
یادم میآید
بچهای بودم
در
باغی
که دریاچهای داشت
که مرغان زیبای سقا
شنا میکردند
در
آب سیاهش.
یادم میآید
نشسته بودم کنار ساحل
با خیالهای بچگانه
که پرواز میکردند
مثل زنبور توی مغزم.
یادم میآید
آرزو کردم کاش
مرغ سقای زیبایی بودم
شناکنان
در
آب سیاه.
ریچارد براتیگان
برگردان از علیرضا بهنام