30 اکتبر

سنگ
ای دوست من
ای یادگار سال‌ها تنهایی
سنگ
ای سكوت همیشگی روح من
كه دیگر هیچ صدایی
تنهایی و سكوت ما را نخواهند شكست.
 
بیژن جلالی

 
22 اکتبر

به روی کاسه‌ی بخور خم شده‌ام.
در جست‌وجوی درخت‌های نارگیل
درخت‌های اوکالیپتوس بلند
و بوی در و دیوار چوبی در هتل زنگبار
میوه‌های مناطق گرمسیر: انبه، موز، آناناس
درخت‌های ادویه، دارچین، میخک
و میموزای حساس که با دست مالیدن به آن
شاخ و برگ‌هایش را به‌سرعت جمع می‌کند
و خلیج کوچکی در زنگبار با ماسه‌های نرم
آب صاف و آبی و آرام
و اقیانوس که بی‌نهایت گسترده بود
یکی از تکه‌های بدن قاره‌ی آفریقا
که نرم و دوست داشتنی و رویایی بود.
 
بیژن جلالی

 
14 اکتبر

گربه‌ها
از مسیرهایی می‌گذرند.
نمی‌توانیم دنبال آن‌ها برویم
ولی می‌توانیم حس کنیم
که از مسیری می‌گذرند
که معنایی جادویی دارد.
 
بیژن جلالی


11 اکتبر

نقش اندوه خود را
می‌کشد شب‌پره
بر پنجره‌ی اتاق
و بالا و پایین
و به چپ و راست می‌رود
شب پاییزی است
و او به جست‌وجوی چراغ
آمده‌است.
 
بیژن جلالی

  
2 اکتبر

من در هر رفت‌وآمد
از نقش گربه‌هایم
که در اتاق خوابیده‌اند
چیزی می‌فهمم
که در هیچ کتابی
نوشته نشده‌است.
و در بازی کردنشان
چیزی می‌بینم
که در هیچ کتابی
نخوانده‌ام.
 
بیژن جلالی