8 فوریه

آب شدن برف شاخه‌ها
و ریختن قطره‌های آب
در یك روز آفتابی
شعری است زیبا و همیشگی.
در روزهای آفتابی
بعد از یك شب برفی
چنین می‌شود.
 
بیژن جلالی

  
1 دسامبر

سرم را بر آستانه‌ی سنگ
می‌گذارم
و لبم را بر لب آب
و دست در دست باد
می‌روم
برای سوختن در جایی
که نمی‌دانم.
 
بیژن جلالی

 
23 نوامبر

فقط به گرسنگی
و تشنگی بیاندیشیم
چون سوسمار یا سموری
و در زمان ساکن خود
تنهایی خود را در جان
تجربه کنیم.
 
بیژن جلالی


19 نوامبر

( به مناسبت پنهان شدن درخت‌های چنار باغ مقابل در پشت ساختمان)

اندوه دیگر ندیدن درخت‌ها
كه پشت دیواری پنهانشان كردند.
اندوه از دست دادن دوستانی سبز
باشكوه و مهربان.
اندوه دیگر ندیدن گوشه‌ای از آسمان
كه همراهشان بود.
اندوه از دست دادن دوستی آبی
صاف یا ابری.
و فقط با كلمات است كه گریه خواهم كرد.
 
بیژن جلالی


15 نوامبر

تا تو بیایی
دستم را به سوی رودی
دراز كردم
كه می‌خروشید.
تا تو بیایی
خاك را نگریستم
در سراسر اندوهش
و گریستم.
تا تو بیایی
خورشید را نگریستم
با چشمان باز
و جهانم در سیاهی فرو رفت.
 
بیژن جلالی