3 اکتبر

سونات ماه

گرسنه
ماه را قرص نانی می بیند
دور از دهان و دست
در آن بالا.

شکمباره ی زراندوز
سکه ای بزرگ
با درخشش الماس
که ای کاش
در گاوصندوق آرزوهایش.

شاعر
خیره بر انزوای خواهر غمگین
جز تنهاییِ ابد
نامی برای ماه
و فرجام خود نمی یابد.

ماه اما
در خلوتی اشکبار
با حسرت و درد می نگرد
بر آن حفره ی تهی
و سیماب اشک ها
بر زمین دور
آنجا که روزی
بر دامان مادر آسوده بود
و از فراق
هیچ نمی دانست!

مهتاب چارده
و چهره ی گریان عشق!

حسن کرمی

      
9 مه

خواب ستاره‌یی،
جزیره‌یی از نور، را می‌بینم
که در آن زاده خواهم شد
و در عمق فراغت شتاب‌آلودش
زندگیم کارهایش را به کمال می‌رساند
مثل شالی‌زار
در آفتاب پاییزی.
 
رابیندرانات تاگور
برگردان از ع. پاشایی


21 فوریه

آبی آسمان
و سبزی برگ و درختان
برایم چقدر تازه‌اند
گرچه من و جهان
پیر شده‌ایم
گویا بعد از هفتاد سال
روز اولی است
که آن‌ها را می‌بینم.
 
بیژن جلالی


2 اکتبر

من در هر رفت‌وآمد
از نقش گربه‌هایم
که در اتاق خوابیده‌اند
چیزی می‌فهمم
که در هیچ کتابی
نوشته نشده‌است.
و در بازی کردنشان
چیزی می‌بینم
که در هیچ کتابی
نخوانده‌ام.
 
بیژن جلالی